وسیع باش وتنها
و سر به زیر و سخت
پارک ملت مشهد:::::
سوار قطار میشیم.سوار قطار وحشت.....وقتایی که کوچولو بودم بابا همیشه ما رو می برد پارک ملت و حتما حتما باید سوار قطار وحشت پارک می شدیم.اون شب من و عزیز رفتیم سوار قطار شدیم.
بوقققققققققققققق بوقققققققققققققققققققق
راه می یوفته.یاد کودکی یاد اون باقالی فروشی که کنار قطار وحشت پارک ملت بود و بوش همه جا رو می گرفت.یاد اون جیغ زدنای الکی بابا از اول تونل تا آخر تونل.یاد اون عروسک میمونی که توی تونل تکون می خورد و من واقعا ازش می ترسیدم.یاد اون شبا که با اسکیت توی پارک ملت میرفتم و بقیه رو میدیم که چه قدر سریع از کنارم رد می شن و من هنوز نمی تونم کنترلم رو به دست بگیرم......
راه می یوفته.چه قدر خوشحالم.عزیز این رو می دونه.بچه ها جیغ می زنن.قند تو دلم آب میشه.می ره میره می ره.....
کوثر کنار قطار برای من دست تکون می ده.توی دلم می گم خوش به حال کوثر که با یک دست تکون دادن این همه شاد می شه.
توی تونل جیغ می زنم.الکی جیغ می زنم.ااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
تموم شد.
می خوام پیاده بشم.یک پسر بچه می بینم که روی ویلچره.داداشش بغلش می کنه و میزارتش روی همون صندلی قطار وحشت که من نشسته بودم.
شادیهام کباب شد
پ.ن:عزیز قول داده منو ببره پارک مینی تی سی ای .
پ.ن:به تهران شهر دودها خوش امدید .
پارک ملت مشهد
خدا میدونه چند بار پیاده از خونه دانشجوییم
تا دیدن یه تئاتر تو مجتمع امام رضاش پیاده رفتم
میبینی
هر کسی یه جور خاطره جمه میکنه
.............................
راستی اون عبارت
ششششششششششششششششش...
که نظر داده بودی چی بود ؟
جسارته ها مگه آیفونه؟
..............................
مرسی
چرا آپلود نمیکنی؟دیوانه ؟